مذاکره؛ الگوی صیانتی اندیشه دینی در مواجهه با گردنفرازی طاغوت | صلح امام حسن(علیهالسلام) زنجیر پولادین برای مهار دیو خطرناکی چون معاویه بود
مبسوط | امام حسن مجتبی(علیهالسلام) در آن زمان، با معاویهای روبرو بود که باطل را با لباس حق و پول پوشانده بود و با تمام توان گردنفرازی میکرد؛ طغیانی که شاید نصیب بسیاری از مشرکان و طاغوتیان نشده بود. این غرور و مستی معاویه چیزی نبود که بتوان با یاران اندک و بصیرت خفته مردم آن روزگار او را از بین برد؛ اما راهکاری دینی وجود داشت که بتوان او و همدستانش را با بندی پولادین به زنجیر کشاند تا که عرصه فسادانگیز دولتش کوچکتر شود.
پایگاه شناختی مبسوط | تقابل حق و باطل مسئلهای نیست که صرفاً به بنیآدم خلاصه شود، صحنهای است که حق جویان در هر مرحله و دوره هستی، با آن عیار خود را بالا میبرند و سعی در کنار زدن تاریکیها از مقابل خود و در ادامه روشن ساختن جامعهشان دارند.
در تعریف ابتدایی و شاید بدون هرگونه شاخ و برگی، حق همیشه حق است و باطل همیشه باطل و هیچگاه تقربی میان آنها ایجاد نمیشود، چراکه حکمت بر این اصل بناشده و نمیتوان جبههای عقلایی را پیدا کرد که نهتنها حق و باطل به هم نزدیک باشند، بلکه حتی ذرهای از فاصله بیانتهای آنها کم شود؛ در این شرایط اتفاقی نیفتاده، مگر به تاراج رفتن حق و حقیقت.
حق مسئله یا موضوعی نیست که کسی آن را قبول داشته باشد و یا آن را رد کند؛ بلکه حق است که پیروان خود را شناسایی و آنها را در ظل برکات خود حفظ میکند. برای حقیقت هم هیچ خللی و ضعفی نیست که همگان آن را کتمان کنند و همچنین هیچ مقام و عزتی برایش نیست، حتی اگر همگان آن را تأیید نمایند.
تاراج رفتن حق نه به معنای کاستی آن، بلکه به معنای غربت آن است؛ البته این غربت نه از برای حق، بلکه برای انسانهاست.
علاوه بر نکات یادشده، زمانی شاهد نزدیک شدن حق و باطل به هم خواهیم بود که باطل بالباس حق پوشانده شود و این مسئله مراتبی دارد که کمترین مرحله آن این است که جاهلان جامعه از آن قافلند و بالاترین مراتب آن مرحلهای است که تنها امام جامعه و پیروان راستینشان از آن اطلاع دارند؛ و دیگر هیچ...
* مذاکره در تعریف جریان حق و جریان باطل
با تورق تاریخ و نگاهی به سیره انبیا و اولیای الهی و در عالیترین مرتبه هستی، چهارده معصوم علیهمالسلام تقابل آنها با جریانهای باطل در هر جایگاه و هر مرتبهای قابلدرک است. بیان مثالهایی در این عرصه هم فرصت زیادی میطلبد که از موضوع یادداشت خارج است که بیان هرکدام بهتنهایی چراغی در تاریکیهای دنیا است و عبرتی بس بزرگ برای دشمنشناسی... .
ولی آنچه مهم است، وجه مشترک تمامی این تقابلهاست که قضاوت درباره حق و باطل را بهخوبی نشان میدهد. جریانی که بعد از ظهور ظاهری اسلام اتفاق افتاد، نه صرفاً تقابلات ظاهری، بلکه پوشانده شدن باطل بالباسهایی بسیار ضخیم که نمونه بارز آن، در دوران امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین علیهمالسلام برای ما بسیار گفتهشده است؛ هرچند که در دوران سایر ائمه اطهار علیهمالسلام نیز فراوان دیدهشده است؛ تا جایی که قلت پیروان حقیقی و راستین این انسانهای کامل، روشنکننده بسیاری از مسائل است.
یکی از تقابلات پیروان دین الهی با جریانهای باطل، مذاکره بود. این مذاکره نه از برای عقبنشینی از باورها و حرکتها، بلکه برای حفظ جامعهایمانی و همچنین نجات مدنیت جاری در حکومتهای باطل بوده است.
مذاکراتی که معصومین علیهمالسلام با کفار داشتند که امروزه بهویژه در ایام مذاکرات 1+5 یا 1+4 از آن بسیار یاد میکنند، مسئلهای برای کنار آمدن حق و باطل و یا اینکه هر دو طرف ماجرا برنده باشند و راضی به سمت مردم خود برگردند، نبود. همچنین نه این تعریف که جبهه حق چیزی بدهد و در مقابل جبهه باطل در مقابل، چیزی عطا کند؛ این تعریف، تعریفی است که چه بسیار مردمی آن را منطقی میدیدند و چهبسا مخالفت با آن را حتی دور از عقل و منطق میدیدند.
* سیره عقلا و مؤمنان در مذاکره، به رخ کشاندن حقانیت خود است
سیره عقلا و مؤمنان در مذاکره، به رخ کشاندن حقانیت خود که حقیقت محض است و نمایاندن هرچه بیشتر باطل است. البته نه بهزور شمشیر و خشونت، بلکه با عقل و منطق. در مذاکره، پس از صحبت طرفین، فاصله بین حق و باطل بیش از گذشته نمایان میشود.
تیم مذاکرهکننده هیچ ترس و واهمهای از آینده ندارند و در مقابل جبهههای باطل، ایمان به پیروزی دارند، چراکه مطمئن هستند پیروزی از سوی خداست و سنت الهی بر این قرار دادهشده است. اما در طرف مقابل، جبهه باطلی وجود دارد که حاکمان آن هیچگاه از راه باطل خود کوتاه نمیآیند و در دل ترسی بزرگ دارند؛ آنهم پشتوانه پوشالی خود باوجود تمام امکانات و قدرتهای ظاهری است.
واژهای که در این عرصه به گوش میخورد، «توافق» است؛ توافقی که جبهه حق و باطل، هرکدام تعریفی متفاوت از آن بیان میکنند و با این تعریف، مخاطبان خود را شناسایی میکنند. تعریفی که با پذیرفتن آن، مرز بین حق و باطل شناخته میشود.
در تعریف باطل، چانه زدن بر سر مسائل در راستای به عقبنشینی وادار کردن جریان حق از حقوق خود و چهبسا محکوم کردن آنهاست، حال در این عرصه آنها نیز کمی از مواضع باطل خود کوتاه میآیند تا حقانیت پوشالی قدرت ظاهری خود را به همگان بنمایانند. در این تعریف واژههای جدیدی رخ مینمایند از قبیل توافق «بُرد بُرد»، «قدرت دیپلماسی» «امام حسن (علیه السلام) هم اهل صلح و مذاکره بود» و... .
* صلح امام حسن(ع) از واقعیت تا تعریفهای انحرافی از آن
از سخن گفتن درباره دیگر واژگان و تعابیر عبور میکنیم، ولی زمانی که تلاش میشود یک جریان باطل به اسم مبارک امام حسن مجتبی(علیهالسلام) وصله شود، بیان نکاتی را ضروری میدانیم.
در زمان امام حسن علیه السلام، غیر از یاران راستین ایشان، عدهای به دنبال نان و نوا دور امام را گرفته بودند و در سپاهش لباس رزم به تن کرده بودند. بخشی از آنها در میانه راه با وعده نان و نوا مسیر خود را عوض کردند و دست ایشان را برای نابود ساختن باطل بستند. عدهای هم که در پی تعصبات عربی حسن بن علی علیهم االسلام را تنها نگذاشته بودند، با صلح ایشان، چون به نان و نوایی نرسیده بودند، این حجت مطلق الهی و امام مؤمنین را «یا مذل المؤمنین» خطاب کردند.
امام حسن مجتبی(علیهالسلام) در آن زمان، با معاویهای روبرو بود که باطل را با لباس حق و پول پوشانده بود و با تمام توان گردن کشی میکرد؛ طغیانی که شاید نصیب بسیاری از مشرکان و طاغوتیان نشده بود. این غرور و مستی معاویه چیزی نبود که بتوان با یاران اندک و بصیرت خفته مردم آن روزگار آن را از بین برد؛ اما راهکاری دینی وجود داشت که بتوان او و همدستانش را با بندی پولادین به زنجیر کشاند تا که عرصه فسادانگیز دولتش کوچکتر شود.
صلحی رقم خود که با امضای آن، معاویه خود زنجیری بر پای خود افکند و حرکتی در مسیر ضعف و چهبسا مرگ طاغوت آغاز شد. صلحنامهای که هرچند مفاد آن اجرا نشد و همین رعایت نکردن مفاد، ذلتی بر پیشانی آل امیه شد، ولی مهمترین کار آن، دربند شدن طاغوت شد، مسئلهای که کمتر به آن پرداخته میشود.
باید بدانیم که در تعریف حق، توافق در راستای نجات خود از چنگال استکبار و رسیدن به نان و نوایی نیست. توافق برای این مسائل، (هرچند آوردههای زیادی داشته باشد و چهبسا در ظاهر رفاهیات را با خود به ارمغان بیاورد،) باطل است. مذاکرهکننده حق، کمترین گامی را برای خوشایند مردم انجام نمیدهد، ولی برای بصیرت و حفظ جامعهایمانی، آن را به کار میگیرد تا باطل بودن جریان مقابل را بیشازپیش برای مردم بنمایاند. از سوی دیگر در جامعهای که باطل در آن حکومت میکند، مردمی هستند که نیازمند هدایت و روشنایی هستند. مردمی که امید میرود با مذاکرات صورت گرفته، از نابودی انسانی نجاتیافته و چهبسا رستگار گردند.
مذاکره فرصتی برای حفظ جامعهایمانی و نجات مردم در تقابل جریان حق و باطل است و تعریفی غیرازاین در مذاکره، تعریفی است خوشایند جریان باطل.
* توصیهای مشفقانه به تیم مذاکرهکننده ایران
مولای متقیان، امیرالمؤمنین؛ امام علی(علیهالسلام) خواندن تاریخ را زندگی با مردمان تاریخ توصیف فرموده و بر اساس هدایت این امام همام عبرتهای تاریخ حکمتهای صیانتی از آینده آن است؛ بر همین اساس در پایان نکتهای خطاب تیم مذاکره کننده عنوان میشود...
متذکر شدن به این موضوع مهم است که تیم مذاکرهکننده در شرایط کنونی نماینده جریان حق است که برای دربند کشیدن آمریکا، غرب و در یک کلام نظام سلطه مذاکره میکند. مذاکره از سوی قشر مؤمن و متعهدی که برای حفظ و تقویت اسلام خونها نثار کردند و زحمت جهاد و اسارت را بر جان خریدند. مردمی که تنها در دایره ایران و حتی اسلام محدود نمیشوند، مستضعفانی که در سراسر گیتی و در طی تاریخ دنبال رهایی از بند استکبار بوده و هستند و به برکت حکومت اسلامی در ایران، بارقهی امیدی در مقابلشان رخنمایی میکند.
چه زیباست بررسی صلح و مذاکره امام حسن مجتبی(علیهالسلام) با طاغوت زمان و درس گرفتن از آن برای تیم مذاکرهکننده تا نسبت به جایگاهشان و تواناییشان در نقشآفرینی و وظیفهای که بر دوش دارند، آگاه شوند.
ومن الله توفیق...
گروه شناختی مبسوط( 8آذر 1400)
دیدگاه ها